من درختی توی صحرا، تک و تنها چشم به راهم
زیر رگبار، توی بارون، بی پناه بــی پناهـــــــــم
همدم من تو شب سرد، یه ستارست توی مشرق
هم زبونه خستگی هام یه گُلهِ همیشه عاشق
غصه ها از ساقه ی من میگذرن تا ته ریشه
همه ی این روزگارم تلخه و سخته همیشه
روزگاری شاخ و برگم سایه ای بود به سر تو
اما حالا که تو نیستی، تو کجا سایه ی من کو؟
غصه ها برگامو ریختن، شاخه هام جونی نداره
حتی هیزم شکن هم ، نیازی به من نداره
ای خدا این سرنوشت رو تو چرا برام نوشتی
چرا از اول عمرم تو منو اینجا گذاشتی
آخه من مگه می خواستم که بشم درختی تنها
که بشم تکیه گاهه چند نفر برای چند ماه!!
کاشکی من هم می تونستم بگذرم از روی عشقم
ولی افسوس که نمیشه، آخه تو زمینت کِشتم
ای خدا عمرو نمی خوام، زندگی ارزونیه تو
مرگ من رو برسون نمی خوام بندگیه تو
|